در این ماه میلادی که هنوز به نیمه راهش نرسیده ایم (یعنی اکتبر ۲۰۱۵) چهار بار در جمع فارسی زبانان از حکمت شعری فارسی سخن خواهم گفت.

نخست در یکشنبه ۱۸ اکتبر در ویرجینیا (نزدیکی واشینگتن دی سی) جلسه ماهانه مثنوی را در کنار دوستان یکدل و همزبان برگزار خواهیم کرد. در این نوبت داستان «معاویه و شیطان» را از دفتر دوم مثنوی به شرح خواهیم نشست. موضوع شیطان و نقش او در آفرینش و سرنوشت عالم و آدم، موضوعی سخت پرچالش و پر گفتگو برای فیلسوفان و متکلمان و عارفان بوده است. در سنت عرفان صوفیانه تا پیش از مولوی، نظرهای سنت شکن و حیرت آوری در این باب ابراز شده بود. حلاج و احمد غزالی و فریدالدین عطار چنان مفهوم شیطان را ساختارشکنی کرده اند که خواننده حیران و خندان می شود از این همه شجاعت و انعطاف و مهارت در تفسیر و تاویل و تخییل! اینان شیطان را از «رانده شده ای منفور و مطرود که در ستیز با خدا و خیر است و آدمیان سربه راه و ساده دل را فریب می دهد و از راه به در می کند» تبدیل کرده اند به «عاشقی غیور برای خداوند که وظیفه اش یافتن و غربال کردن ناصافان و ناخالصان و بستن راه ناصالحان به درگاه اوست». پیر بلخ اما در سرتاسر مثنوی، میان این دیدگاه صوفیانه و نگاه ظاهرگرایانه و رسمیتر در نوسان و در رفت و آمد است. با این همه، باید گفت که در هیج جای ادبیات صوفیانه و حکمت شعری فارسی، موضوع شیطان به دقت و صراحت و در عین حال صفا و شیرینی داستان «معاویه و شیطان» کاویده نشده است. گویی مولوی تریبون را به دست شیطان داده است تا برای یک بار هم که شده، در دفاع از خویش سخن بگوید و استدلال کند و آسمان و ریسمان را به هم ببافد و با سخنان صوفیانه و اشعار عارفانه خود را تطهیر کند! ما نیز ضمن خواندن ابیات شیرین مثنوی سعی خواهیم کرد که مفهوم شر و شیطان را در سپهر حکمت شعری فارسی واکاوی کنیم و دریابیم که چه درس ها می توان از این مکتب آموخت و چه گوهرها می توان از این دریا صید کرد.

دو دیگر، چهارشنبه ۲۱ اکتبر است که به سوی فارسی زبانان مقیم هیوستون در تگزاس پرواز خواهم کرد تا در جمعشان از «آزادی و آزادگی از نگاه حافظ و مولانا» سخن بگویم. اگر چه آزادگی در قالب مفهوم «رندی» حضوری تمام قامت در منظومه اخلاق حافظی دارد، مولوی هم از این مفهوم فربه غافل نبوده است: «چون به آزادی، نبوت هادی است/مومنان را زانبیا آزادی است». حافظ اما رندی یا همان آزادگی را یکی از فضیلت های اصلی و محوری انسانی می داند و هنر خویش را در رندی (بخوانید آزادگی) در می یابد: «عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش/تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام». آزادگی بخش بزرگی از «حکمت شیرین» است. در باب این پاره فخیم از حکمت شیرین و تسلی بخشی های رندانه اش در ۲۱ اکتبر در هیوستون سخن خواهم گفت.

سه دیگر، جمعه ۳۰ اکتبر در پیتزبرگ که شب شعر است و من نیز به سهم خود از مثنوی خواهم گفت. داستان پیر چنگی سهم این جلسه خواهد بود. پیشتر در این جا از پیرچنگی نوشته ام. از همین رو در این جا مهار قلم را می کشم و بیشتر نمی نویسم.

چهار دیگر اما جلسات چهارشنبه مان است با گروهی از دانشجویان دانشگاه های پیتزبرگ و کارنگی ملون در کتابخانه هیلمن. در این جمع نظریه حکمت شعری فارسی را طرح کرده ام و اکنون قرار است که پاره های اصلی و ستون های بنیادین حکمت تلخ و حکمت شیرین را واکاوی و بازیابی کنیم. چهارشنبه آینده که ۱۴ اکتبر است که موضوع شیرین و تسلی بخش و آتشین «عشق» اختصاص خواهد داشت.

شما نیز اگر در هر کدام از تاریخ های فوق در نزدیکی مکان های فوق هستید، برای من پیام بفرستید تا بگویم که چگونه به جمع ما بپیوندنید و میهمان ضیافت شیرین و نورانی حکمت شعری فارسی باشید. مانند طوطیان هند که از قند پارسی که به بنگاله می رفت، شکر شکن می شدند!